آید آن روز که خاک سر کویش باشم
ترک جان کرده و آشفته رویش باشم
ساغر روحفزا از کف لطفش گیرم غافل از هردو جهان بستهیمویش باشم
سرنهم برقدمش بوسهزنان تا دممرگ مست تا صبحقیامتزسبویش باشم
همچو پروانهبسوزمبرشمعشهمهعمر محوچونمیزدهدرروینکویش باشم
رسد آن روز که در محفل رندان سر مست راز دار همه اسرار مگویش باشم
یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر
همچو یعقوب دل آشفته بویش باشم
غزل های عارفانه حضرت امام خمینی قدس الله سره
نویسنده » صبر جمیل » ساعت 2:17 عصر روز جمعه 86 تیر 15