سفارش تبلیغ
صبا ویژن



هدیه ... - صبر جمیل

   

سلام

روزی که صبر جمیل رو بهم هدیه دادی نمی دانستم که چه هدیه با ارزشی است

نمی دانستم که باید با او چه کنم

بعد از آنکه در خلوت مستان بودم

و چشم بیمار تو را دیدم

مستی عاشق را کشیدم

و به طرف غمزه دوست رفتم

 و آرزوی محفل رندان کردم

اما در دریای فنا به سمت جامه دران رفتم

که در ان خواستار شنیدن حرف دل از لب دلبر بودم

که شاید کمکی کنم

اما این حرف با که گویم و این غم کجا برم

که حسن ختامم این چنین بود و

می خواستم وقتی که در میدان بودم و منور در سینه ام می جوشید

والمرا بالای سرم می جهید  

وقتی که گوجه ای از روی چشمانم می چکید

وقتی که قبر بچه در کمرم می ترکید

تو بیایی و از رویم بگذری

که شاید خاصیتی داشته باشم

اما چه کنم که حتی لایق همچین چیزی هم نبودم

به امید روزی که چهارده خون نذر کردم که بهترینها شوی

که لایق بهترینها هستی

امیدوارم در سال جدید زندگی که  با  زندگی جدید  همراهی شده

همیشه موفق و پیروز باشی

بده ساقی به من جانی که جانم را فدا سازم



نویسنده » صبر جمیل » ساعت 4:44 عصر روز چهارشنبه 86 شهریور 7